این عید آمدن ها رو رفتن ها...
این عید آمدن ها رو رفتن ها...
بر همان سکوی سیمانی...جرعه جرعه سر می کشم.....
معجون غریبانه جمعه ی آغشته شده به بی قراری در هوا یت را......................
خوشبختی یعنی
که با خمار چشمان ات... آبی آسمان را تصاحب میکنم...
یعنی
که بغل میگیرمت و دور میگردانمت و با عطر خنده ها و تن ات.... فصل بهار را به سخره میگیرم...
یعنی
که با هر حرف کلمه هایت.... خورشید را می تابانم به دنیایم...
یعنی
که در آغوش میگیرمت و با طعم داغ نفس هایت, طی الارض ها میکنم...
خوشبختی همین احوالات ساده ی اغشته به تو..... یعنی تو...
روز ات مبارک ای معنای تمام زنانگی و زندگی..... :**
گاهی هم ذهن درهم من هرچه دنبال کلمات می گردد.... دستش نمی آید که چطور تو را توصیف کند....
خسته یک گوشه می نشیند و معصومانه تو را برانداز می کند... دورات می گردد و زیر لب, ریز ریز, فوق العادگی هایت را قربان صدقه می رود....
:*
بگذار خز باشیم...!
گاهی باید دست از خاص بودن برداشت..... خز شد و قید ایرانیزه شدن را هم حتی زد!!:
حیف نیست , بهانه ی این روز را را از دست داد و تو را نبوسید!!, حالا بگذار متراژ متراژ اسمان برف ببارد....تمام خستگی اش با اولین صوت خنده هایت ذوب می شود....
بگذار خز باشیم...
سرسر بازی لبهایم و لبهایت تازه به تازه است...
بگذار خز باشیم....
ک حتی انقدر ک ماهی ها رو با طعم بوی اش دوست داشته باشی و من با طعم تو...:)
ولنتاین مبارک بانو... خز بازی با تو عشق است....
و البته که فدای آبشار موهایت ,خزوار ترین مرد دنیا !!..... :*
اگر قرار باشد که من و تو, در یک مسابقه پانتومیم شرکت کنیم, قطعا بازنده خواهیم بود!!..
مگر میشود به لب های تو نگاه کرد و زمان و مکان و حتی کلمه ها را فراموش نکنم؟!.....
تو استاد مسلم طی الارض دلتنگی ها هستی...
برای شنیدن صدایت...دو روز که هیچ... تو بگو همین ثانیه ی قبل!!... زیاد است بانوو...زیادد!!!
:*
پنهان در عطر مواج موهایت...می افرینی هر لحظه تازگی هایم را..... آنک به آنک...
ای طعم تو, ترجمان تازگی تپش دار ازلی در من...
:**
مرا به عطر ساده ی نفس ها و کلمه هایت اعجازها رخ می دهد...
ای ساحره بانوی دشت جنون و عشق.....
پ.ن: الکترون دورگردتم پروتون فرفری... :) :*