تمام فاصله ها را دور میزند، طعم تازه گیِ همیشگیِ تو....
بی پرده، بی رمز می نویسم:
دورغ نگفته ام....
ترسی نداشتم بانو که بگذرم از همه چیز برای تو.... یک سایت و چند نفر ک چیزی نیست.... من ادم سکوت بوده ام... کلمات سخت با من همیاری میکنند.... ولی خدا ک بوده است....
.............................................
ادم ها کامل نیستن، منم همینطور.... اما خوب میدانم، درد لگد مال شدن حس را... و خدا می داند ک جایی که قرار گذاشتیم پایم را نگذارم، ذره ای، لحظه ای نذاشتم،
..ً...........................................
و شاهد جز خدا نمی ماند، نمی داند...
و نا گهان همه چیز فرو می ریزد......
دستانی بیرون اوار مانده.... همجوار یک لبخند چند لا شده....
ترس نبودنت را چنگ میزننند و ذره ذره می میرند.....