بر همان سکوی سیمانی...جرعه جرعه سر می کشم.....
معجون غریبانه جمعه ی آغشته شده به بی قراری در هوا یت را......................
بر همان سکوی سیمانی...جرعه جرعه سر می کشم.....
معجون غریبانه جمعه ی آغشته شده به بی قراری در هوا یت را......................
خوشبختی یعنی
که با خمار چشمان ات... آبی آسمان را تصاحب میکنم...
یعنی
که بغل میگیرمت و دور میگردانمت و با عطر خنده ها و تن ات.... فصل بهار را به سخره میگیرم...
یعنی
که با هر حرف کلمه هایت.... خورشید را می تابانم به دنیایم...
یعنی
که در آغوش میگیرمت و با طعم داغ نفس هایت, طی الارض ها میکنم...
خوشبختی همین احوالات ساده ی اغشته به تو..... یعنی تو...
روز ات مبارک ای معنای تمام زنانگی و زندگی..... :**