صدا می پیچد.... سوت و کوررر..... ارواح کُپ کرده، رسوب بسته در لابلای درزهای دیوار ها... با چشمانی بسته، باز، نیمه باز....
اواییی می پیچد در کشا قوس دالان های رطوبت زده.... سنگینن سر انگشتان خیس.... می کشد بر لَخت صورتک های ارامیده.....
ک ه این برزخ را قیامتی نیست، طی کن، طی کن و ارام بگیر......
ارام بگیر...