یک ذهن مختصر

تکه های دلتنگی ام...

یک ذهن مختصر

تکه های دلتنگی ام...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

ناز قدم هایت

دوشنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۹، ۰۸:۳۵ ب.ظ

و اما شهریور....

هر چیز را به چیزی می شناسن....

در ابتدای تاریخ... شهریور.... بی فصل مانده بود آن وسط ها.... گیج تابستانی بودن... یا زمستانی بودن... نمی شود که گرم نباشی... سرد نباشی.... چه باشی....؟!

و ناگهان آن انتهای کوچه پس کوچه های کاهگلی اش .... دخترکی طلوع کرده بود..... زیر پاهایش خش خش  برگها، در دستانش نم نم گرم باران و اما چشمهایش...

می کشید سرانگشتان بر دیوار.... خلق می کرد هزاران قصه....

و همین شد که شهریور را آغاز فصلی شد....تاج انار و خرمالو به سر.... به بوی نم نم و خش خش....

 

و اما من....

و تو.... عادت داری.... به فصل ساختن.....

نه که شهریور... که خنده هایت.... بی منتها زیبا، کلمه هایت.... چشمان بی انتهایت.... که آن عطر جنگل پیچ در پیچ موهایت..... طغیان می دهد هزاران فصل را درمن....جاری می شود فصل  لبخند.... بر لبهایم هایم ....

 

تولد ات مبارک دخترک شهریوری....پادشاه بی منتهای تمام فصل های من.... :*

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۶/۲۴
S...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">