و او یک فرشته نبود، اما سقوط کرده بود....
تکه های بال به دست... 40 هزار سال پر می کشید سویت...
پای پیاده...
و او یک فرشته نبود، اما سقوط کرده بود....
تکه های بال به دست... 40 هزار سال پر می کشید سویت...
پای پیاده...
تیک تاک.... تیک تاک... تیک تاک...
صدای خون .... ثریا هوای خشت و خون کرده است....
چشم می اندازم..... دشت خالی است... انتحار میکنم در خودم...
تکه هایم پخش می شوند.....
گنبد اسمان دوخته شده به زمین.....
باز شعر می شوم و باز ماشه کشیده می شود و باز انتحار...
انتحار....
شب نرسیده و شبیه خون گرگ و میش دلتنگی ات....
مگر پاییز نرفته بود....
آهای خبردار....
مستی یا هشیار.....
ستاره ها لبخند می زنن و
پچ پچه می کنن....
پیش نیامده بود خورشید منطبق شود بر شب...
پشم مینذن..
و تو طلوع می کنی... ظالع رقصان می شود...
نیمه سال می شود، آغاز سال...
میمه ی وجودمی و شدی تمام وجود...
جنون گرفته است ساحل لب پر دلتنگی را....
می بوسمت....
طغیان کرده است هزاران کرخه، در من....
خوزستانی غرق چشمانت می شوند....
موهایت را شانه زده ای....
موج هایش خیس کرده است ابرها را....
بوی باران پیچیده است , یک شهر را....
و در آغاز کلمه بود....
و در انتها, باز هم کلمه بود....
و کلمه تو بودی.... ابتدا و انتها تو هستی...
نازل شدی و من بی حرا, مومن ات شدم,,,,